تکبر سبب از دست دادن امکانات زندگى است
انسان در صورتى در زندگى موفق خواهد بود که بتواند همکارى دیگران را جلب کند، افراد منزوى که تلاشهاى آنها تنها جنبه فردى دارد یا شکست مىخورند و یا موفقیت ناچیزى نصیبشان مىشود و از آنجا که تکبر انسان را به انزوا مىکشاند طبعا موفقیت او را در صحنه زندگى ناچیز مىکند.
در حدیثى از امام امیرمؤمنان على(ع) مىخوانیم: «بکثرة التکبر یکون التلف; فزونى تکبر مایه اتلاف(اسباب موفقیت) است».
این سخن را به گونه دیگرى نیز مىتوان تفسیر کرد و آن اینکه بسیارى از جنگها و خونریزىها و ویرانىها از تکبر و استکبار سرچشمه مىگیرد، گروهى خودخواه زمام امور کشورهاى جهان را به دست مىگیرند و هر یک مىخواهد بر دیگران برترىجویى کند و همین امر سبب درگیرى میان آنان مىگردد، خونهاى بى گناهان در این راه ریخته مىشود و خانهها ویران مىگردد.
گاه تکبر به صورت گروهى ظاهر مىشود و نژاد خود را برتر از نژادهاى دیگر مىپندارد و همین برترىجویى نژادى یکى از اسباب مهم جنگها در طول تاریخ بوده است.
برترىجویى نژاد ژرمن یکى از علل عمده بروز جنگهاى جهانى بود که میلیونها کشته و مجروح و میلیاردها میلیارد، زیان و ضرر به جاى گذاشت.
کوتاه سخن اینکه: اگر ضایعات تکبر را در روح و جسم انسان و در زندگى فردى و اجتماعى او مورد بررسى قرار دهیم خواهیم دید که هیچ صفتى از صفات ذمیمه، تا این حد ویرانگر نبوده و پیامدهاى شوم نداشته است.
نامهاى حضرت فاطمه ]
اسامى حضرت فاطمه علیهاالسلام 1 فاطمه
2 زهرا
3 بتول
4 صدیقه کبرى
5 مبارکه
6 طاهره
7 زکیه
8 راضیه
9 مرضیه
10 محدثه
11 حصان
12 حره
13 سیده
14 عذرا
15 حوراء
16 حانیه
17 منصوره
18 نوریه سماویه
کنیه هاى حضرت فاطمه علیهاالسلام در این باب
1 ام الحسن
2 ام الحسین
3 ام ابیها
4 ام المحسن
5 ام الائمه
دریاى رحمت خداوند
عَنِ النَّبِیِّ صلى الله علیه و آله عَنْ جَبْرَئِیلَ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ:
(یَا عِبَادِى کُلُّکُمْ ضَالٌّ إِلَّا مَنْ هَدَیْتُهُ فَاسْأَلُونِى الْهُدَى أَهْدِکُمْ وَ کُلُّکُمْ فَقِیرٌ إِلَّا مَنْ أَغْنَیْتُهُ فَاسْأَلُونِى الْغِنَى أَرْزُقْکُمْ وَ .... )
خداوند متعال مى فرماید:
اى بندگانم ! همه گمراهید جز آنکه من راهنمایش باشم ، پس از من راهنمایى بخواهید تا شما را هدایت کنم .
و همه فقیرید جز آن که من توانگرش سازم ، پس روزى را از من بخواهید تا شما را روزى دهم .
و همه گنهکارید جز آنکه من حفظش کنم ، پس از من آمرزش بجوئید تا شما را بیامرزم . و کسى که معتقد باشد منم که قدرت بر آمرزش دارم و از من مغفرت بجوید بدون باک او را مى آمرزم .
اگر اولین و آخرین و زندگان و مردگان شما ... بر تقوا و پرهیزگارى یکى از بندگانم اجتماع کنید (یعنى همه با تقوا شوند) به اندازه بال پشه اى به ملک من زیاد نگردد.
اگر اولین و آخرین و زندگان و مردگان شما ... بر شقاوت قلب بنده اى از بندگانم اجتماع کنند (یعنى همه شقى شوند) باز به اندازه بال مگسى از ملک و سلطنت من کم نگردد.
گر جمله کائنات کافر گردند
بر دامن کبریایش ننشیند گرد
و هرگاه اولین و آخرین شما همه و همه اجتماع کنند، و هر یک تا قدرت دارند آرزو کنند آرزویشان را برآورم ، و این به قدرى در سلطنت و ملک من بى اثر است که همانند آن است یکى از شما در کنار دریا رفته و سوزنى را در آن فرو برده و سپس بیرون کشد و این بدان جهت است که منم یگانه بخشنده بزرگوار
کاربرد ذکر در مقابل غفلت و نسیان
از جمله کاربردهاى کلمه ذکر، کار برد آن در مقابل غفلت و نسیان است . این دو کار برد در قرآن نیز ذکر شده است . با توجه به این دو کار برد، باید تفاوت بین آنها را باز شناخت . مرحوم علامه طباطبایى رحمة الله ، در ذیل آیه 152 سوره بقره ، در این باره چنین مى فرمایند:
باید دانست که ذکر گاهى در مقابل غفلت گفته مى شود، مانند: آیه ولا تطع من اءغفلنا قلبه عن ذکرنا و آن عبارت از این است که انسان توجه به علم خود نداشته باشد. یعنى علم به چیزى دارد، ولى خودش متوجه نیست که علم به آن دارد، بنابر این ذکر به معناى علم به علم داشتن است .و گاهى در مقابل نسیان گفته مى شود و آن عبارت از زایل شدن صورت علمى از محفظه ذهن است چنان که مى فرماید: و اذکر ربک اذا نسیت بنابراین ، ذکر یعنى وجود صورت علمى در حافظه و همان طور که نسیان داراى آثارى است ، ذکر هم آثارى مخصوص به خود دارد. پس همان طور که در بعضى موارد کلمه نسیان را به ملاحظه وجود آثار نسیان ( بدون اینکه حقیقت فراموشى موجود باشد) اطلاق مى کنند و مثلا مى گویند: هنگامى که بدانى دوستت احتیاج به یارى و کمک دارد و او را کمک نکنى ، فراموشش کرده اى در اینجا نه اینکه واقعا او را از یاد برده باشید، ولى چون به یاد او نبودن اثرى را به دنبال ندارد، مثل این است که فراموش کرده اى
روشن شد که ذکر و یاد در جایى به کار مى رود که دل انسان متوجه چیزى باشد؛ خواه انسان به چیزى که قبلا توجه نداشت توجه یابد، و یا این که پس از فراموشى چیزى که قبلا توجه نداشت توجه یابد، و یا این که پس از فراموشى چیزى که قبلا به آن توجه داشت ، مجددا به آن توجه یابد. گاه نیز به این صورت است که پس از غفلت از چیزى ، از حالت غفلت خارج مى گردد و مجددا به آن توجه مى یابد. البته براى صدق مفهوم ذکر ضرورتا لازم نیست که غفلت و نسیان و فراموشى بر آن مقدم گردد، بلکه ذکر و یاد در مورد مطلق هوشیارى و استحضار و توجه نیز به کار مى رود.
بیان این نکته لازم است که در سوره کهف ، قبل از آیه و ذکر ربک اذا نسیت ...خداوند به پیامبر صلى الله علیه و آله دستور مى دهد که هرگز نگو من فلان کار را فردا انجام مى دهم و حتما در جایى که از آینده خبر مى دهى ، جمله الا اءن یشاء الله ، مگر این که خدا بخواهد را ذکر کن .این توصیه از آن جهت است که هیچ کس و حتى پیامبر صلى الله علیه و آله هرگز در مقام خداوند نخواهد، کسى توانایى بر انجام کارى ندارد.
نکته دیگر در آیه و اذکر ربک اذا نسیت ...، مساءله نسیان پیامبر صلى الله علیه و آله است که در آیه بدان اشاره شده است .این جا این سؤ ال مطرح مى شود که مگر پیامبر معصوم نبود و مگر طبق اعتقاد ما و بر اساس آنچه از ادله قطعى استفاده مى شود، پیامبر و معصومان علیه السلام از نسیان و غفلت مبرا و مصون نبوده اند؟ و اگر نسیان و فراموشى در فکر پیامبر راه داشته باشد، مردم نمى توانند به گفتار او اعتقاد کامل داشته باشند.
پاسخ این سؤ ال این است که در بسیارى از آیات قرآن کریم گرچه به ظاهر روى سخن خدا با پیامبر است ، اما مقصود و منظور توده مردم هستند. طبق ضرب المثل عرب ، سخن خداوند در این موارد، از باب ایاک اعنى و اسمعى یا جاره است ؛ همان که در فارسى نیز مى گوییم : به در مى گویند که دیوار بشنود.
ماجراى شهادت حضرت رضا (ع )
وقتى که حضرت رضا (علیه السلام ) به سال دویست هجرى ، به دعوت ماءمون ناگزیر از مدینه به خراسان آمد، حدود سه سال آخر عمرش را در دستگاه ماءمون (هفتمین خلیفه عبّاسى گذراند).
حضرت رضا (علیه السلام ) در خلوت ، ماءمون را بسیار موعظه و نصیحت مى کرد و او را از عذاب خدا مى ترساند و ارتکاب خلاف را از او زشت مى شمرد و ماءمون در ظاهر، گفتار امام رضا (علیه السلام ) را مى پذیرفت ولى در باطن آن را نمى پسندید و برایش سنگین و دشوار بود.
روزى حضرت رضا (علیه السلام ) نزد ماءمون آمد و دید او وضو مى گیرد ولى غلامش آب به دست او مى ریزد و او را در وضو گرفتن کمک مى کند.
امام رضا (علیه السلام ) به او فرمود:((در پرستش خدا کسى را شریک قرار مده )).
ماءمون آن غلام را رد کرد و خودش آب ریخت و وضو گرفت ، ولى این سخن حضرت رضا (علیه السلام ) موجب شد که خشم و کینه ماءمون به آن حضرت زیاد شود (چرا که ماءمون یک عنصر متکبّر و خودخواه بود و اینگونه گفتار به دماغش برمى خورد) این از یک سو و از سوى دیگر، هرگاه ماءمون در حضور حضرت رضا (علیه السلام ) از فضل بن سهل و حسن بن سهل سخن به میان مى آورد، امام رضا (علیه السلام ) بدیهاى آن دو را به ماءمون گوشزد مى کرد و ماءمون را از گوش دادن به پیشنهادهاى فضل و حسن ، نهى مى نمود.
فضل بن سهل و حسن بن سهل ، موضعگیرى حضرت رضا (علیه السلام ) را فهمیدند، از آن پس مکرّر به گوش ماءمون مى خواندند و او را بر ضدّ امام رضا (علیه السلام ) مى شوراندند، مثلاً توجّه همگانى مردم را به امام رضا (علیه السلام ) به عنوان یک خطر جدّى براى براندازى حکومت ماءمون قلمداد مى کردند و ماءمون (خودخواه ) را وامى داشتند که از حضرت رضا (علیه السلام ) فاصله بگیرد و کار به جایى رسید که آن دو (سالوس خائن ) راءى ماءمون را نسبت به حضرت رضا (علیه السلام ) دگرگون ساختند و او را آنچنان کردند که تصمیم به کشتن حضرت رضا (علیه السلام ) گرفت .
تا روزى امام رضا (علیه السلام ) با ماءمون غذایى خوردند، امام رضا (علیه السلام ) از آن غذا بیمار شد و ماءمون نیز خود را به بیمارى زد