فرزندان امام حسن (ع )
امام حسن (علیه السلام ) پانزده فرزند پسر و دختر داشت که عبارت بودند از:
1 - زید.
2 - اُمّ الحسن .
3 - اُمّ الحسین (مادر این سه نفر ((اُمّ بشیر)) دختر ابومسعود، عقبة بن عمروبن ثعلبه از قبیله خزرج بود).
4 - حسن مُثَنّى (مادرش ((خَوْله )) دختر منظور فزارى بود).
5 - عمر.
6 - قاسم .
7 - عبداللّه .
8 - عبدالرّحمان .
9 - حسین که لقبش ((اَثْرَم )) بود.
10 - طلحه .
11 - فاطمه (مادراین سه نفر((اُمّ اسحاق )) دختر طلحة بن عبیداللّه تیمى بود).
12 - ام عبداللّه .
13 - فاطمه .
14 - اُمّ سَلَمه .
15 - رُقَیّه
وصیت امام حسن (ع )
((عبداللّه بن ابراهیم مخارقى )) نقل مى کند: وقتى که امام حسن (علیه السلام ) در حال احتضار بود، امام حسین (علیه السلام ) را طلبید و به حسین (علیه السلام ) فرمود:((برادرم ! هنگام فراق است ، من به خداى خود مى پیوندم ، مرا با زهر مسموم نموده اند و جگرم در طشت افتاده است ، من آن کس را که به من زهر داد، به خوبى مى شناسم و مى دانم که این زهر توسّط چه کسى فرستاده شد، در پیشگاه خداوند، خودم با او محاکمه مى کنم ، تو را به حقّى که بر گردنت دارم سوگند مى دهم که مبادا در این باره سخنى بگویى ، در انتظار آنچه خداوند برایم پدید مى آورد، باش ، وقتى که از دینا رفتم چشمم را بپوشان و مرا غسل بده و کفن کن و بر تابوتم بگذار و کنار قبر جدّم رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) ببر، تا با او تجدید دیدار کنم ، سپس مرا کنار قبر جدّه ام فاطمه (بنت اسد) ببر و در همانجا به خاک بسپار، اى پسر مادرم ! به زودى بدانى که مردم گمان مى کنند تو مى خواهى جنازه ام را در کنار قبر رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) دفن کنى ، مى کوشند تا جلوگیرى کنند، تو را به خدا سوگند مى دهم مبادا به خاطر من به اندازه شیشه حجامتى ، خون ریخته شود)).
سپس درباره خانواده و فرزندان و آنچه از او باقى مانده سفارش کرد و امام حسین ( علیه السلام ) را بر آنان وصى قرار داد و همچنین او را بر آنچه پدرش امیرمؤ منان على ( علیه السلام ) وصیّت کرده بود، وصى خود کرد و شایستگى امام حسین (علیه السلام ) را براى خلافت بیان نمود و شیعیانش را به جانشینى آن حضرت راهنمایى کرد و به آنان فرمود:((بعد از من حسین (علیه السلام ) نشانه (اسلام و یادگار پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) ) است )).
جریان دردناک شهادت امام حسن (ع )
از جمله روایاتى که پیرامون علّت شهادت امام حسن (علیه السلام ) نقل شده از مغیره است که گفت :((وقتى که ده سال از خلافت معاویه گذشت و تصمیم گرفت تا براى جانشینى پسرش یزید از مردم بیعت بگیرد، براى ((جُعْدَه )) دختر اشعث بن قیس (سردسته منافقان ) پیام فرستاد که اگر حسن (علیه السلام ) را مسموم کنى ، من تو را به همسرى پسرم یزید درمى آورم و صدهزار درهم نیز براى او فرستاد. جُعْده ، امام حسن (علیه السلام ) را مسموم کرد. معاویه آن مبلغ پول را به او بخشید، ولى او را همسر یزید نکرد، بعدا مردى از خاندان طلحه با او ازدواج کرد و او داراى فرزندانى از جعده شد، وقتى که بین آن فرزندان و سایر قبایل قریش درگیرى لفظى مى شد، فرزندان جعده را سرزنش مى کردند و مى گفتند:((یا بَنى مُسِمَّةِ اْلاَزْواجِ! اى پسران زنى که خوراننده زهر به شوهرانش بود!)).
وصیت امام على (ع ) به امام حسن (ع )
امام حسن (علیه السلام ) وصىّ پدرش امیرمؤ منان بر خاندان و فرزندان و اصحاب پدرش بود و على (علیه السلام ) به او وصیّت کرد که در آنچه وقف کرده و صدقه قرارداده نظارت کند و براى این موضوع ، ((عهدنامه اى )) نوشت که مشهور است .
و وصیت او به امام حسن (علیه السلام ) بیانگر نشانه ها و ارکان دین و چشمه هاى حکمت و برنامه هاى اخلاقى است و بیشتر دانشمندان بزرگ ، این وصیّت را نقل کرده اند و بسیارى از فقها و اندیشمندان در جهت دین و دنیاى خود از دستورهاى آن وصیّت ، بهره مند شده اند.
سخنرانى امام حسن (ع ) بعد از شهادت پدر
هنگامى که امیرمؤ منان على (علیه السلام ) از دنیا رفت ، امام حسن (علیه السلام ) براى مردم خطبه خواند و حق خود (یعنى حقوق رهبرى ) را براى مردم بیان کرد، یاران پدرش با آن حضرت بیعت کردند، بر این اساس که هرکه با او مى جنگد، بجنگند و با هر که با او در صلح هست ، در صلح باشند.
((ابواسحاق سبیعى )) و دیگران نقل کرده اند: در صبح آن شبى که امیرمؤ منان على ( علیه السلام ) از دنیا رفت ، امام حسن (علیه السلام ) براى اصحاب سخنرانى کرد، پس از حمد و ثناى الهى و درود فرستادن بر پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) فرمود:
((شب گذشته مردى از میان شما رفت که پیشینیان در کردار نیک ، از او پیشى نگرفتند و آیندگان در رفتار، به او نخواهند رسید، او همواره همراه رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) با دشمنان جنگید وبا نثار جانش از حریم پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) دفاع نمود، رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) هنگام روانه کردن او به سوى جبهه ها، پرچمش را به او مى داد، جبرئیل در جانب راست او و میکائیل در جانب چپ او، آن حضرت را درمیان مى گرفتندوازجبهه برنمى گشت تاخداوند،فتح و پیروزى را به دست او ایجادکند.
در همان شبى که عیسى بن مریم (علیه السلام ) به سوى آسمان عروج کرد و حضرت یوشع بن نون وصىّ موسى (علیه السلام ) وفات یافت ، از دنیا رفت و از مال دنیا جز هفتصد درهم باقى نگذارد، این هفتصد درهم از جیره اى بود که از حق بیت المال خود زیاد آمده و مى خواست با آن خادمى براى خانواده اش خریدارى کند، در این هنگام گریه گلوى امام حسن را گرفت و گریه کرد و همه حاضران با او گریه کردند)). سپس فرمود:
((من پسربشیر(مژده دهنده ، یعنى رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) ) هستم ، من پسر نذیر (هشدار دهنده یعنى رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) )هستم ، من پسر کسى هستم که به اذن خدا مردم را به سوى خدا دعوت مى کرد، من پسر چراغ تابناک هدایت هستم ، من از خاندانى هستم که خداوند، پلیدى و ناپاکى را از آنان دور ساخت و آنان را به طور کامل پاکیزه نمود. من ازخاندانى هستم که خداونددوستى به آنان را در قرآنش واجب کرده و فرموده است :
(... قلْ لا اَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ اَجْراً اِلا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبى وَمَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْلَهُ فِیها حُسْناً ... ).
اى پیامبر! بگو من پاداشى براى رسالت نمى خواهم ، مگر دوستى در حق خویشاوندان و هرکه نیکى کند، بر نیکى او بیفزاییم )).
منظور از ((حسنه )) (نیکى ) در این آیه ، دوستى ما خاندان است و سپس (سخنرانى را به پایان رساند و) نشست .
بیعت مردم با امام حسن (ع )
پس از خطبه امام حسن (علیه السلام ) عبداللّه بن عبّاس پیش روى آن حضرت ایستاد و خطاب به مردم گفت :((اى مردم ! این (اشاره به امام ) پسر پیامبر شما و وصىّ امام شماست ، با او بیعت کنید)).
مردم به این دعوت ، پاسخ مثبت دادند و گفتند:((به راستى او (امام حسن ) چقدر در نزد ما محبوب است و چقدر حقّ او بر ما واجب مى باشد و با آن حضرت به عنوان خلافت بیعت کردند)).
و این جریان در روز جمعه 21 ماه رمضان سال چهل هجرت (در کوفه ) واقع شد. آنگاه امام حسن (علیه السلام ) به تعیین استانداران و کارگزاران پرداخت و فرماندهان را نصب نمود و عبداللّه بن عبّاس را (براى استاندارى بصره ) به بصره فرستاد و شؤ ون کشور اسلامى را تنظیم نموده و زیر نظر گرفت .