امام کاظم (ع ) در زندانهاى مختلف
1 - در زندان عیسى بن جعفر: سواران ، امام کاظم (علیه السلام ) را به بصره آوردند و به ((عیسى بن جعفر)) تحویل دادند و آن بزرگوار یک سال را در بصره در زندان عیسى گذراند.
هارون براى ((عیسى بن جعفر)) نامه نوشت که موسى بن جعفر را به قتل برسان ، وقتى این نامه به دست عیسى رسید، بعضى از دوستان نزدیک و مورد اطمینان خود را طلبید و نامه هارون را براى آنان خواند و در این باره با آنان به مشورت پرداخت . آنان به او گفتند که :((دست به کشتن امام نیالاید و از هارون بخواهد تا او را در این مورد معاف دارد)).
امام کاظم (ع ) در زندانهاى مختلف
1 - در زندان عیسى بن جعفر: سواران ، امام کاظم (علیه السلام ) را به بصره آوردند و به ((عیسى بن جعفر)) تحویل دادند و آن بزرگوار یک سال را در بصره در زندان عیسى گذراند.
هارون براى ((عیسى بن جعفر)) نامه نوشت که موسى بن جعفر را به قتل برسان ، وقتى این نامه به دست عیسى رسید، بعضى از دوستان نزدیک و مورد اطمینان خود را طلبید و نامه هارون را براى آنان خواند و در این باره با آنان به مشورت پرداخت . آنان به او گفتند که :((دست به کشتن امام نیالاید و از هارون بخواهد تا او را در این مورد معاف دارد)).
عیسى نامه اى به هارون نوشت و در آن یادآورى کرد که :((مدّت طولانى موسى بن جعفر (علیه السلام ) در زندان من بوده و من در این مدّت او را آزمودم و جاسوسهایى بر او گماشتم ، چیزى از او نیافتم جز اینکه همواره به عبادت بسر مى برد، حتى شخصى را ماءمور مخفى کردم تا دعاى او را بشنود، او گزارش داد که موسى بن جعفر (علیه السلام ) در دعاى خود بر من وبر تو، نفرین نمى کند و ما را به بدى یاد نمى نماید و براى خود جز آمرزش و رحمت الهى را درخواست نمى نماید، اینک کسى را به اینجا بفرست تا موسى بن جعفر (علیه السلام ) را به او بسپارم و گرنه او را آزاد مى کنم ؛ زیرا از نگهداشتن او در زندان رنج مى برم )).
نقل شده : یکى از جاسوسان به ((عیسى بن جعفر)) گزارش داد که از موسى بن جعفر( علیه السلام ) در زندان این دعا را بسیار شنیده است :
((اَللّهُمَّاِنَّکَ تَعْلَمُاَنِّى کُنْتُ اَسْاءَلُکَ اَنْ تَفْرِغَنِى لِعِبادَتِکَ وَقَدْ فَعَلْتُ فَلَکَالْحَمْدُ))
((خدایا! تو مى دانى که من از درگاهت مى خواستم که مرا درجاى خلوتى براى عبادت تو، قرار دهى و تو این خواسته ام را اجابت کردى ، تو را حمد مى گویم و از تو سپاسگزارم )).
2 - در زندان فضل بن ربیع : وقتى که نامه عیسى به هارون رسید، هارون شخصى را ماءمور کرد که به بصره برود و موسى بن جعفر (علیه السلام ) را از زندان عیسى تحویل بگیرد و به بغداد روانه سازد و به ((فضل بن ربیع )) (یکى از وزیران ) تحویل دهد. او همین ماءموریّت را انجام داد و امام کاظم (علیه السلام ) را به بغداد آورد و به فضل بن ربیع تسلیم نمود.
امام کاظم (علیه السلام ) مدّت طولانى تحت نظر فضل بن ربیع در بغداد بسر برد.
هارون از فضل بن ربیع خواست که امام کاظم (علیه السلام ) را به قتل برساند، ولى او نیز از این کار سرباز زد، هارون در نامه اى به او دستور داد تا موسى بن جعفر (علیه السلام ) رابه ((فضل بن یحیى )) بسپارد.
3 - در زندان فضل بن یحیى برمکى : فضل بن یحیى ، امام کاظم (علیه السلام ) را تحویل گرفت و در یکى از اطاقهاى خانه اش جا داد، دیدبانانى بر او گماشت ، آنان گزارش دادند که موسى بن جعفر (علیه السلام ) همواره به عبادت اشتغال دارد و تمام شب را با نماز و قرائت قرآن به صبح مى آورد و سرگرم دعا و کوشش براى عبادت است و بسیارى از روزها را روزه مى گیرد و روى خود را از محراب عبادت به سوى دیگر نمى گرداند.
فضل بن یحیى وقتى که امام را چنین یافت ، گشایشى در کار او نمود و احترام شایانى به آن حضرت مى کرد. خبر احترام یحیى از امام کاظم (علیه السلام ) به هارون رسید و او در آن وقت در ((رِقّه )) (محلّى نزدیک بغداد) بود، نامه اى براى فضل بن یحیى نوشت : امام کاظم (علیه السلام ) را احترام نکن ، بلکه او را به قتل برسان .
فضل از دستور هارون سرپیچى کرد و دستش را به خون مقدّس امام کاظم (علیه السلام ) نیالود. این خبر به هارون رسید، بسیار خشمگین شد، فورا (دژخیم بى رحم خود) مسرور خادم را طلبید و به او گفت : هم اکنون به بغداد برو و از آنجا بى درنگ نزد موسى بن جعفر برو، اگر او را در آسایش و رفاه دیدى ، این نامه را به ((عبّاس بن محمّد)) بده و به او فرمان بده که آنچه در این نامه نوشته شده به آن عمل کند.
4 - در زندان سندى بن شاهک : هارون نامه دیگرى به مسرور خادم داد و به او گفت : این نامه را نیز به سندى بن شاهک (زندانبان بى رحم یهودى ) بده ، در آن نامه دستور داده بود که هرچه ((عباس بن محمّد)) دستور داد، سندى بن شاهک از او اطاعت کند.
((مسرور خادم )) به بغداد آمد و به خانه ((فضل بن یحیى )) وارد شد، کسى نمى دانست که مسرور براى چه آمده است ؟ او یکسره نزد امام موسى بن جعفر (علیه السلام ) رفت و او را همانگونه که به هارون خبر داده بودند در رفاه و آسایش دید و از آنجا بى درنگ نزد عبّاس بن محمّد و سندى بن شاهک رفت و نامه هاى هارون را به این دو نفر رساند.
طولى نکشید که دیدند ماءمور عبّاس بن محمد با عجله به خانه فضل بن یحیى آمد، فضل ، وحشتزده و هراسناک شد و همراه ماءمور، نزد ((عبّاس بن محمد)) رهسپار گردید. عباس چند تازیانه و تخت مانندى طلبید و دستور داد فضل بن یحیى را برهنه کردند و سندى بن شاهک ، صد تازیانه جلو روى عباس بن محمّد به فضل بن یحیى زد. سپس فضل در حالى که برخلاف وقت ورود، پریشان و رنگ باخته بود، از خانه عباس بیرون آمد و به مردمى که در سمت چپ و راست بودند، سلام کرد. سپس مسرور خادم در ضمن نامه اى ماجراى شلاّق خوردن فضل بن یحیى را براى هارون الرّشید نوشت . هارون (دریافت که سندى بن شاهک براى شکنجه دادن و کشتن امام کاظم (علیه السلام ) مناسب است ) به مسرور خادم دستور داد که موسى بن جعفر (علیه السلام ) را به سندى بن شاهک تسلیم کن (که همین کار انجام شد).