شیخ مفید در کتاب حدائق الریاض گوید:
شب پنج شنبه 21 محرم شب ازدواج على و فاطمه بوده است و لذا مستحب است که روز بیست و یکم محرم را به شکرانه ازدواج آن دو روزه بگیریم .
سید بن طاووس (664 ه ) در اقبال الاعمال ، به نقل از تاریخ بغداد نوشته خطیب بغدادى (463 ه )، به سندش از ابن عباس روایت کرده است :
هنگامى که حضرت فاطمه علیهاالسلام را در شب ازدواج به خانه على علیه السلام مى بردند، پیامبر در مقابل او، و جبرئیل در سمت راست ، و میکائیل در سمت چپ او، و هفتاد هزار فرشته در پشت سر او حرکت مى کردند و در آن حال خدا را تسبیح مى گفتند و تقدیس مى کردند، و این تقدیس و تسبیح آنها تا صبح طلوع فجر ادامه داشته است .
شیخ طوسى (460 ه ) در مصباح المتهجدین مى گوید:
رسول خدا صلى الله علیه و آله در روز اول ماه ذى حجة ، حضرت فاطمه علیهاالسلام را به ازدواج على علیه السلام درآورد و روایت شده است که در روز ششم ماه بوده است .
شیخ ابوجعفر صدوق (381 ه ) در کتاب عیون اخبارالرضا علیه السلام از على علیه السلام روایت کرده است که :
رسول خدا صلى الله علیه و آله خطاب به من گفت : اى على ! جمعى از مردان قبیله قریش مرا درباره فاطمه مورد عتاب قرار داده و گفتند: ما او را از تو خواستگارى کردیم ولى نپذیرفتى و او را به ازدواج على علیه السلام درآوردى ؟
در جواب آنها گفتم : به خداوند سوگند من نبودم که خواستگارى شما را رد کردم بلکه خدا خواستگارى شما را نپذیرفت و او را براى على انتخاب کرد، زیرا جبرئیل بر من فرود آمد و گفت : همانا خداى جلیل مى فرماید: اگر من على را خلق نکرده بودم از آدم به بعد شوهرى که شایسته او باشد در روى زمین یافت نمى شد.
شیخ طوسى (460 ه ) در امالى از استادش شیخ مفید (413 ه ) به اسنادش از امام على علیه السلام آورده است که گفت :
ابوبکر و عمرپیش من آمدند و گفتند: کاش نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله مى رفتى و درباره ازدواج با فاطمه علیهاالسلام گفتگویى مى کردى ؟
على علیه السلام گفت : نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله رفتم و آن حضرت مرا دید لبخندى زد و گفت : اى ابوالحسن ! آیا چیزى مى خواهى ؟
من مراتب خویشى ، و سبقت در ایمان به اسلام ، یارى کردنم به او و جهادهایى که داشتم و تلاشهاى که براى پیشرفت اسلام کرده بودم براى آن حضرت بازگو کردم . پس رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: اى على ! هرچه گفتى راست است و من آنها را تصدیق مى کنم و شهادت مى دهم که مقام تو برتر از آن است که گفتى . یا رسول الله ! حال که چنین است اجازه دهید تا فاطمه علیهاالسلام را به همسرى خود برگزینم .
پیامبر فرمود: اى على قبل از تو مردان دیگرى نیز چنین خواسته اى داشتند، ولى هرگاه تقاضاى آنها را با فاطمه در میان مى گذاشتم در چهره او علامت عدم رضایت را مشاهده مى کردم ، حال نیز، تو باید چند لحظه اى صبر کنى تا نزد او بروم و خواسته تو را با او در میان گذارم و برگردم . پس رسول خدا صلى الله علیه و آله نزد فاطمه علیهاالسلام رفت ، فاطمه برخاست و عبا و نعلین هاى پدرش را گرفت و براى او آب آورد تا وضو بگیرد و پاهایش را بشوید، سپس پیامبر صلى الله علیه و آله نشست و به فاطمه گفت : دخترم ! فاطمه گفت : هرچه مى خواهید بگویید. پیامبر فرمود: على بن ابى طالب که تو قرابت او را با ما مى شناسى ، و فضل و برترى او را بر دیگران مى دانى ، و چگونگى اسلام و ایمان او را دیده اى ، و نیز مى دانى که من از خداى خود خواسته ام که تو را براى بهترین و محبوبترین بندگانش تزویج کند، همانا درباره ازدواج با تو گفتگویى با من داشته ، نظر خودت درباره این امر چیست ؟ فاطمه هنگامى که این سخن را شنید چیزى نگفته و سکوت کرد، و از خجالت چهره اش را برگردانید. رسول خدا صلى الله علیه و آله برخاست در حالى که با خود مى گفت : الله اکبر، خدا بزرگ است ، همانا سکوت فاطمه نشانه رضایت اوست .
در این حال جبرئیل بر رسول خدا فرود آمد و گفت : اى محمد! فاطمه را به ازدواج على درآورد که همانا از این وصلت خشنود است و آن دو نیز شایسته یکدیگر مى باشند.
على علیه السلام مى گوید: رسول خدا صلى الله علیه و آله دخترش را به ازدواج من درآورد و آنگاه نزد من آمده دستم را گرفته و فرمود: با یاد و نام خدا برخیز و این ذکر را بخوان که : ((على برکة الله ، و ماشاءالله ، و لا قوة الا بالله ، و توکلت على الله )) یعنى : بر سفره برکت خدا مى نشینم ، و راضى مى شوم بر آنچه او بخواهد، همانا قدرت و قوتى نیست مگر از جانب خدا، پس به او توکل مى کنم و یارى مى طلبم .
سپس مرا کنار فاطمه نشانید و گفت : خداوندا! اینان محبوبترین مردم در نزد من مى باشند، پس آنان را دوست بدار، و خیر و برکت به فرزندان آنها عطا کن ، و آنان را از هر آسیبى حافظ باش ، من آنها و فرزندانشان را از شر شیطان فریبکار به تو مى سپارم .