از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله روایت شده :
و امام حسن ، او پسرم ، و فرزندم و پاره تنم و نور چشمم و روشنایى قلبم و میوه دلم است ، و او سرور جوانان اهل بهشت و حجت خداوند بر مردم مى با شد، فرمان او فرمان من و سخنش سخن من است ، هر که از او پیروى کند، از من پیروى کرده ، و هر که نافرمانى او را نماید، مرا نافرمانى کرده است .
هر که بر او بگرید، در روزى ، که چشمها کور مى گردند، دیدگانش کور نمى گردد.
و هر که بر او محزون شود در روزى که قلبها در حزن و اندوه قرار دارد قلبش محزون نمى باشد.
و هر که او را در بقیع زیارت مى کند گامهایش بر روى صراط ثابت بماند، در روزى که گامها بر روى آن مى لغزد.
ادوار زندگى آن حضرت
پیشواى دوم و معصوم چهارم امام حسن مجتبى علیه السلام در نیمه رمضان سال سوم هجرى در شهر مدینه دیده به جهان گشود.
هفت سال بیشتر نداشت که جد بزرگوارش پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله بدرود حیات گفت ، پس از رحلت پیامبر تقریبا سى سال در کنار پدر بزرگوارش قرار داشت .
در سال چهلم هجرى و پس از شهادت پدرش به امامت رسید، و به مدت ده سال امامت است امت جدش را به عهده داشت .
در سال پنجاهم هجرى با توطئه معاویه و به دست همسرش جعده بر اثر مسمومیت در سن 48 سالگى به درجه شهادت رسید، و در قبرستان بقیع در مدینه مدفون گشت .
امام بعد از شهادت مادر
حضرت زهرا علیها السلام روزگار غمبار خود را پس از مرگ پدر همچنان مى گذرانید، و اندوه سراپاى وجودش را فراگرفته بود، و دردها پیکرش را درهم مى شکست و کجروى مردم و حق ناشناسى آنان و سلب حق اهل بیت جانش را مى گداخت .
امام حسین علیه السلام در چنین حالت دردناکى با خاطرى شکسته و جسمى ناتوان در حالى که شادابى و نشاط کودکى را از دست داده بود ، به همراه مادرش به بیت الاحزان ، مى رفت و روزها را به ماتم و اندوه سپرى مى ساخت ، تا شاید از اندوه مادر بکاهد و ناله اش را جانسوزتر و مؤثرتر به گوش مردمان بى خبر برساند، و چون شب فرا مى رسید، به همراه پدر و مادرش به خانه برمى گشت ، خانه اى که خیمه وحشت و سراسیمگى بر آن سایه افکنده بود، و فقدان پیامبر آن را غمکده اى اندوهبار بنظر مى آورد.
فاطمه علیها السلام فرا رسیدن مرگ را احساس کرد، براى آنکه پیکرش پوشیده بماند از اسماء بنت عمیس خواست ، تابوتى براى او بسپارد و او نیز بنابرآنچه در حبشه دیده بود تابوتى را ساخت و حضور ایشان آورد، در این هنگام براى اولین بار پس از مرگ پدر لبخندى بر لبانش بى رنگ آن محبوبه خدا نقش بست .
در آخرین روز حیات حضرت زهرا علیها السلام حسنین ، در کنار قبر پیامبر قرار داشتند، آنگاه که به خانه بازگشتند، او را در بستر دیدند، از اسماء علت را جویا شدند، و او خبر وفات مادرشان را به آنان داد، این دو کودک دردمند در موجى از رنج فرو رفته و فریاد کنان به مسجد دویدند و خبر جدائى مادرشان را به پدر مظلوم خود مى دادند.