سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تقدیر بر تدبیر چیره شود چندانکه آفت در تدبیر بود . [ و این معنى در پیش آورده شد با تعبیرى مخالف این الفاظ ] . ( شماره ) . [نهج البلاغه]
(حضرت فاطمه)
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» نوروز از منظر امام صادق علیه السلام

عید نوروز

نوروز از منظر امام صادق علیه السلام :

معلّى می ‏گوید : در صبحگاه نوروز به حضور امام صادق علیه ‏السلام رسیدم . حضرت از من پرسید : معلّى آیا از امروز چیزى می ‏دانى ؟ گفتم : خیر ، لیکن ایرانیان امروز را بزرگ می ‏دارند ، به همدیگر تبریک می ‏گویند . امام فرمود : گرامیداشت امروز به سبب وقایعى است که براى تو بازگو می ‏کنم :
” نوروز ” همان روزى است که خداوند از بندگان خود میثاق گرفت که بنده خدا باشند ، براى او شریک قایل نشوند و غیر از خداوند کسى را عبادت نکنند ؛ یعنى روز آزادى است .
” نوروز ” همان روزى است که براى اولین مرتبه خورشید طلوع نمود ؛ یعنى روز روشنایى و درخشش است .
” نوروز ” روزى است که کشتى نوح بر ” جودى ” نشست ؛ یعنى روز نجات از عذاب الهى است .
” نوروز ” روزى است که حضرت ابراهیم علیه ‏السلام بت ‏ها را شکست ؛ یعنى روز مبارزه با شرک و بت ‏پرستى است .
” نوروز ” همان روزى است که جبرئیل امین بر پیامبر صلی ‏الله علیه ‏و ‏آله هبوط نمود ؛ یعنى روز دریافت پیام الهى است .
” نوروز ” همان روزى است که رسول ‏الله صلی ‏الله ‏علیه ‏و ‏آله حضرت على علیه ‏السلام را بر دوش گرفت و بت ‏هاى قریش را از بالاى کعبه به زمین ریخت ؛ یعنى روز پیراستن خانه ‏هاى پاک از آلودگی ‏هاست .
” نوروز ” روزى است که پیامبر صلی ‏الله ‏علیه ‏و‏ آله حضرت على علیه ‏السلام را در محل ” غدیر خم ” به مردم به عنوان امیرمؤمنین معرفى کرد ؛ یعنى روز پیمان با ولایت است .
” نوروز ” همان روزى است که قائم آل محمد صلی ‏الله‏ علیه ‏و ‏آله ، حضرت مهدى علیه‏ السلام ، ظهور پیدا می ‏کند و بر دشمنان عدالت پیروز می ‏گردد و حکومت عدل اسلامى تشکیل می ‏دهد .
قال ‏الصادق (ع) : ما من یوم نیروز الا و نحن نتوقع فیه الفرج لانه من ایامنا و ایام شیعتنا ، حفظته العجم و ضیعتموه انتم‏ ( بحارالانوار جلد 59 )

امام صادق (ع) فرمودند : نوروز که می ‏آید ما منتظر فرج آل ‏محمد (ص) هستیم ، زیرا نوروز از روزهاى ما و روزهاى شیعیان ما است . شما آن را از دست دادید و پارسیان آن را نگه داشتند.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » hadi ( دوشنبه 90/12/29 :: ساعت 2:14 عصر )

»» خدا چه جوریه

خدا

مدت زیادی از تولد برادر ساکی کوچولو نگذشته بود . ساکی مدام اصرار می کرد به پدر و مادرش که با نوزاد جدید تنهایش بگذارند
پدر و مادر می ترسیدند ساکی هم مثل بیشتر بچه های چهار پنج ساله به برادرش حسودی کند و بخواهد به او آسیبی برساند . این بود که جوابشان همیشه نه بود . اما در رفتار ساکی هیچ نشانی از حسادت دیده نمی شد ، با نوزاد مهربان بود و اصرارش هم برای تنها ماندن با او روز به روز بیشتر می شد ،‌ بالاخره پدر و مادرش تصمیم گرفتند موافقت کنند .
ساکی با خوشحالی به اتاق نوزاد رفت و در را پشت سرش بست . امالای در باز مانده بود و پدر و مادر کنجکاوش می توانستند مخفیانه نگاه کنند و بشنوند . آنها ساکی کوچولو را دیدند که آهسته به طرف برادر کوچکترش رفت. صورتش را روی صورت او گذاشت و به آرامی گفت : نی نی کوچولو ، به من بگو خدا چه جوریه ؟ من داره یادم میره !



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » hadi ( پنج شنبه 90/12/25 :: ساعت 10:4 صبح )

»» پسرک و پیش خدمت

بستنی

 

پسر بچه ای وارد یک بستنی فروشی شد و پشت میزی نشست. پیشخدمت یک لیوان آب برایش آورد.
پسر بچه پرسید: یک بستنی میوه ای چند است؟ پیشخدمت پاسخ داد: پنجاه سنت. پسر بچه دستش را
در جیبش فرو برد و شروع به شمردن کرد. بعد پرسید : یک بستنی ساده چند است؟ در همین
حال تعدادی از مشتریان در اتتظار میز خالی بودند. پیشخدمت با عصبانیت پاسخ داد : 35 سنت. پسر دوباره
سکه هایش را شمرد و گفت: لطفا یک بستنی ساده. پیشخدمت بستنی را آورد و به دنبال کار خود رفت.
پسرک نیز پس از خوردن بستنی پول را به صندوق پرداخت و رفت. وقتی پیشخدمت بازگشت، از آنچه دید حیرت کرد
. آنجا در کنار ظرف خالی بستنی دو سکه پنج سنتی و پنج سکه یک سنتی گذاشته شده بود برای انعام پیشخدمت.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » hadi ( پنج شنبه 90/12/25 :: ساعت 9:59 صبح )

»» داستان پند آموز

در زمان ها ی گذشته ، پادشاهی تخته سنگ را در وسط جاده قرار داد و برای این که عکس العمل

مردم را ببیند خودش را در جایی مخ?ی کرد. بعضی از بازرگانان و ندیمان ثروتمند پادشاه بی ت?اوت از

کنار تخته سنگ می گذشتند. بسیاری هم غرولند می کردندکه این چه شهری است که نظم ندارد

. حاکم این شهر عجب مرد بی عرضه ای است و ... با وجود این هیچ کس تخته سنگ را از وسط بر

نمی داشت . نزدیک غروب، یک روستایی که پشتش بار میوه و سبزیجات بود ، نزدیک سنگ شد.


بارهایش را زمین گذاشت و با هر زحمتی بود تخته سنگ را از وسط جاده برداشت و آن را کناری قرار

داد. ناگهان کیسه ای را دید که زیر تخته سنگ قرار داده شده بود ، کیسه را باز کرد و داخل آن

سکه های طلا و یک یادداشت پیدا کرد. پادشاه در ان یادداشت نوشته بود : " هر سد و مانعی می

تواند یک شانس برای تغییر زندگی انسان باشد.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » hadi ( پنج شنبه 90/12/25 :: ساعت 9:51 صبح )

»» بهلول دانا

داستان

روزی بهلول از کوچه ای می گذشت. کودکانی را دید که مشغول بازی هستند؛ ولی یکی از آنها ایستاده است و بازی نمی کند.
بهلول به او گفت:
- می خواهی وسیله بازی برای تو بیاورم ، تا تو با کودکان دیگر به بازی بپردازی؟
کودک پاسخ داد:
- خداوند ما را برای بازی کردن نیافریده است!
بهلول پرسید:
- پس ما را برای چه هدفی آفریده شده ایم؟
کودک گفت:
- برای عبادت پروردگار چنانچه خدا در قرآن می فرماید:
" افحسبتم انما خلقناکم عبثا و انکم الینا لا ترجعون "یعنی آیا پنداشتید که شما را بیهوده آفریدیم و به سوی ما بازنمی گردید؟!
بهلول گفت:
- شما هنوز کوچک هستید و به سن بلوغ نرسیده اید.
کودک با کلامی دلنشین پاسخ داد:
- مادرم را دیدم که می خواست آتش روشن کند. او هیزمهای کوچک را در اجاق گذاشت و آتش زد، سپس هیزم های بزرگ را روی آنها گذاشت تا آتش بگیرند!
بهلول از بسیاری دانایی کودک در حیرت بود، پرسید:
- نام تو چیست؟
و پاسخ شنید:
- حسن عسگری (ع)



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » hadi ( چهارشنبه 90/12/24 :: ساعت 10:37 عصر )

   1   2   3      >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

کربلا
آداب مسجد و جماعت در روایات
چهل حدیث اخلاقی از حضرت علی علیه السلام
اعمال دهه اول محرم
شعری برای امام حسین
سلامی دوباره
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 54
>> بازدید دیروز: 77
>> مجموع بازدیدها: 163461
» درباره من

(حضرت فاطمه)

» پیوندهای روزانه

دانلود نرم افزار [1]
تبلیغ رایگان
صدای شیعه
دفتر مفام معظم رهبری
رهبران شیعه
شیعیان افغانستان
شیعه آنلاین
شیعه نیوز [1]
پزشکی
[آرشیو(9)]

» فهرست موضوعی یادداشت ها
امامان[14] . فاطمه زهرا[12] . امام کاظم (ع )[9] . شهادت حضرت فاطمه[8] . امام حسن[7] . امام حسن عسگری[6] . امام هادی[6] . امام سجّاد (ع )[5] . امام حسین (ع )[5] . امام باقر (ع )[5] . ازدواج حضرت فاطمه[4] . امام رضا (ع )[4] . حضرت محمّد تقى (ع )[4] . وصیت[4] . داستان[3] . امام صادق[3] . امام علی(ع)[3] . امام زمان[3] . book[3] . اخبار . معاشرت حضرت فاطمه و حضرت علی .
» آرشیو مطالب
فاطمه زهرا
ازدواج حضرت فاطمه
معاشرت حضرت فاطمه و حضرت علی
شهادت حضرت فاطمه
زنان
امام حسین (ع )
خبر
امام سجّاد (ع )
امام حسن
امام محمد باقر
امام موسی کاظم
امام جعفر صادق
امام رضا
امام محمّد تقى (ع )
امام هادی(ع)
امام حسن عسگری(ع)
امام زمان
پیامبر
غیره
امام علی(ع)
اسفند 89
بهمن 89
فروردین 90
مرداد 90
آبان 90
آذر 90
دی 90
بهمن 90
اسفند 90
داستان
فروردین 91
خرداد 91
آبان 91
آذر 91
دی 91

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
عاشق آسمونی
لحظه های آبی
عکس و مطلب جالب و خنده دار
هم نفس
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
طراوت باران
.: شهر عشق :.
بادصبا
یامهدی
جزتو
عطش ) وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر )
مهاجر
گروه اینترنتی جرقه داتکو
رویابین
« « روزهای عاشقی یک سیب » »
عشق تابینهایت
تجربه های مربی کوچک
بیاببین چیه ؟
فقط من برای تو
یادداشتهای روزانه رضا سروری
الکتروتکنیک
دکتر علی حاجی ستوده
منتظران مهدی
کشتی کج
من هیچم
حدائق ذات بهجة
زنگ تفریح

» صفحات اختصاصی
فاطمه
منابع
خوش آمدید

» لوگوی لینک دوستان













» طراح قالب